شيخ صدوق، رحمهاللهعليه، از احمد بن ابراهيم نقل كرده است كه در سال 262 ق. بر حكيمه دختر امام جواد، عليهالسلام، وارد شدم و از پس پرده با وى سخن گفتم و از او درباره اعتقادش به امامان پرسيدم. او همه آنها را يكايك شمرد و آنگاه حجهبنالحسن بن على را نيز نام برد...
از او پرسيدم: اين فرزند كجاست؟ گفت: در پس پرده غيب است. گفتم پس شيعه به چه كسى پناه ببرد؟ گفت: به جدّه، مادر امام حسن عسكرى، عليهالسلام. سپس افزود: اين دستور از سوى امام حسن عسكرى، عليهالسلام، و بهپيروى از امام حسين، عليهالسلام، صورت گرفته است. زيرا امام حسين، عليهالسلام، در ظاهر براى حفظ جان فرزندش امام سجاد، عليهالسلام، به خواهرش زينب كبرى، عليهاالسلام، وصيت كرد و درنتيجه تا مدتى هرآنچه از امام زينالعابدين، عليهالسلام، صادر مىشد به حضرت زينب، عليهاالسلام، نسبت داده مىشد تا امر پنهان باشد1 و حساسيتها نسبت به امام سجاد، عليهالسلام، كمتر شود. اين امتياز براى جدّه باقى بود تاآنكه كسانى مانند عثمانبن سعيد و ديگر سفرا و نايبان خاص امام زمان، عليهالسلام، در بين شيعيان شناخته شدند و منزلت يافتند.
پس از شهادت امام عسكرى، عليهالسلام، يك بانو، نظر دستگاه خلافت بنىعباس را نسبت به تعقيب امام زمان تغيير داد. نوشتهاند پس از گزارش جعفر كذّاب، كه در خانه امام حسن عسكرى، عليهالسلام، فرزند خردسالى از آن حضرت باقى مانده است، آنها به خانه امام هجوم بردند و پس از دستگيرى صيقل (يكى از كنيزان امام) فرزند خردسال را از او مطالبه كردند. او نخست انكار كرد و آنگاه براى اينكه موضوع براى آنها پوشيده ماند، گفت من حامله هستم. از اينرو آن كنيز را بهدست أبى الشوارب، قاضى وقت، سپردند تا از او مراقبت كند. در مدتى كه صيقل زيرنظر قاضى نگهدارى مىشد دستگاه خلافت با مرگ عبيد بن خاقانى و شورش صاحب الزنج روبهرو شد و صيقل از وضعيت آشفته سود جست و فرار كرد.2
ادامه دارد
نظرات شما عزیزان: